loading...

دژ تنهایی من

There is nothing here but a new world

بازدید : 163
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 15:38

یادم میاد یک شب خیلی دلم گرفته بود، از خوابگاه زدم بیرون، اون ترم خوابگاه ما بر خلاف خوابگاه قبلی، وسط شهر بود، توی اصلی ترین خیابون شهر. رفت و آمد زیاد و شهر شلوغ و هوا عالی، اگه اشتباه نکنم نم نم بارونی هم می‌بارید و همه چیز عالی بود، منتها دلگیر بودم، اون موقع هنوز اجناس گرون نشده بود، مسیرم رو به سمت بازار کج کردم، یک بخش از بازار پر از شیرینی فروشی بود، بوی خوب شیرینی‌های تازه پخته شده و مردمی‌که تو صف خرید بودن آدم رو دیوونه میکرد، تصمیم گرفتم یک کار دلی انجام بدم و چند تا کلوچه داغ و خوشمزه خریدم، رفتم مسیری که کودکان کار معمولا رفت و آمد میکنن و مدام خدا خدا میکردم چند تاشون توی مسیرم قرار بگیرن، دو سه نفرشون رو دیدم و ازم خواستن ازشون فالی، آدامسی چیزی بخرم، اما می‌دونستم که پولی که پرداخت کنم بهشون صرف خودشون نمیشه و بهشون نمی‌رسه واسه همین بود که تصمیم گرفته بودم خوراکی براشون تهیه کنم، به هر کدوم تعدادی کلوچه دادم، کلوچه داغ و خوشمزه، همین برق توی چشم‌هاشون کافی بود که اون روز حالم عوض بشه.

با خودم گفتم چرا باید حتما وقتی که حالم گرفته به فکر این بچه‌ها باشم فقط؟ از اون روز تصمیم گرفتم آدم بهتری باشم.

پند هفته من! =))
بازدید : 176
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 14:38

با اینکه فکر کردن به این قضیه که کمتر از دو هفته دیگه باید اعزام بشم سربازی و یک ماه آموزشی در پیش دارم کمی‌منو عذاب میده و دلیلش هم دوری نیست چون چهار سال حدود 700 کیلومتر دور تر از خونه درس خوندم و با شرایط خوابگاه کنار اومدم و حتی دلیلش کرونا هم نیست و تنها دلیلی که میتونم داشته باشم حس بد ناشی از انجام کارهای سخت و اجباری که مطمئن هستم هیچ گاه توی زندگی برام مفید هم واقع نمیشن هست. یک ماه برای منی که تمام سعیم رو میکنم که از زمانم استفاده مناسبی ببرم واقعا زمان زیادیه خصوصا اینکه بعد از برگشت باید برای رضایت خودم و ارضای میل کمال گراییم هم که شده به مدت یک ماه تمام دوره‌ها و دروسی که قبلا مطالعه کردم و احیانا در دوره آموزشی به علت دور بودن از موضوع فراموش شده رو مرور کنم.بگذریم.

حدود یک ساعت دیگه طبق معمول همیشه باز هم قراره موتوری با سر و صدای بسیار زیاد رد بشه و آرامش شب رو بهم بزنه.

یک کتاب بسیار بسیار قدیمی‌پیدا کردم که جز اموال پدربزرگه پدرم بوده و جلدش پارچه‌‌‌ای است که البته بخش زیادیش کنده شده و هم چنین برگه‌هاش در حال پاره شدن هستن ولی ادبیات و شعر هست، چیزی که علاقه منم هست. هم چنین چند برگه دست خطش هم اینجا هست که به تاریخ 1328 هستن، حس بدی بهم دست میده وقتی عکس، فیلم، یا دست نوشته‌‌‌ای از افرادی میبینم که فوت شدن، فکر کردن به این که زمانی زنده بودن و چنین چیزی رو نوشتن یا چنین تصویری ازشون گرفته شده و حالا دیگه چنین فردی وجود نداره اصلا حس خوبی نیست.

BTS Mic Drop Britain Silver Certificate Win ~
بازدید : 146
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 14:37

امشب هوا نسبت به روزای قبل کمی‌گرم تر شده، ولی بازم خوبه، آرامش داره شب، خونه ما به خیابون باز میشه، هر شب‌ی موتوری بی شخصیت و بی فرهنگ با سرعت رد میشه و گاز میده و عصبانی میکنه همه رو. نمی‌دونم چه لذتی تو عصبی کردن مردم هست، واقعا آدم باید به کجا کشیده شده باشه ک با زجر دیدن و سلب آسایش مردم حال کنه. بگذریم.

امروز زیر پست اینستاگرام‌ی کامنت دادم مرتبط با رشتم، بعد بقیه کامنت‌ها رو چک کردم دیدم‌ی دختر خانمی‌هم کامنت خیلی تخصصی و خوبی گذاشته، واقعا خیلی خوشم اومد، تو دانشگاه هم همیشه از دختر‌هایی خوشم میومد که به رشته خودشون علاقه مند بودن و کلی اطلاعات داشتن ازش، حالا دیگه اونی که رشتش مثل من هست و با اینکه میدونه تقریبا کاری مرتبط باهاش گیرش نمیاد، باز علاقه مند هست و خوب اطلاعات جمع کرده، خیلی جذابه لامصب!

آپدیت ویورس بی تی اس با جی هوپ ~
بازدید : 173
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 8:37

ای بابا، هر چی من با حذف کانال‌های خبری و دوری از شبکه‌های خبر میخوام از اخبار کرونا و کلا اخبار دور باشم، هی بقیه افراد خانواده یا می‌شینن پای شبکه خبر یا اینکه مدام آمار رو بهم دیگه اعلام میکنن.

آخرش هم میدونم بهترین راه اینه ک طبق معمول تو اتاق خودم بمونم و دور از همه باشم تا این خبر‌ها خلاص بشم😐.

معرفی خودروی با شکوه لکسوس NX200t
بازدید : 158
چهارشنبه 13 آبان 1399 زمان : 12:38

امروز زن داییم و دختر داییم اومدن خونه ما، دختر داییم که کلاس دوم دبستان هست از آزمایش‌هاشون و ویدئو‌هایی که میگیرن و در شبکه شاد ارسال میکنن صحبت میکرد با من، چند تا کلیپ درست کرده بود در مورد نجوم، کلیپ‌های ساده مثل خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی، کنجکاویم گل کرد و گفتم کمی‌در این مورد مطالعه کنم و اطلاعات عمومی‌خودم رو بالا ببرم، چند تا کتاب خلاصه پیدا کردم و اطلاعات عمومی‌خوبی بدست آوردم و خلاصه برداری کردم،

مثلا نمی‌دونستم که دنباله دار یا Comet با شهاب سنگ یا meteor متفاوت هست، دنباله دار یک جرم ترکیبی از آهن و سنگ هست که دور تا دورش رو یخ پوشونده (حالت جامد یک مایع که لزوما آب نیست)، به علت جاذبه قوی خورشید، به سمت منظومه شمسی کشیده میشن و در مسیر خودشون به علت افزایش دما این یخ‌ها به گاز تبدیل میشن و از خودشون نور ساطع می‌کنند.

شهاب سنگ هم در اصل سنگی هست که عموما از کمربند سیارکی که شامل سیاره‌های ریز و درشتی هست که حد فاصل بین مریخ و مشتری رو پر کردن جدا شده و حین ورود به اتمسفر زمین سوخته و رد سفید رنگی از خودش به جا می‌ذاره.

سیارک‌ها یا asteroid‌ها هم یک سری سیاره‌های کوچک و بزرگ هستن که حد فاصل بین مریخ و مشتری رو پر کردن، حتی گاهی به زمین برخورد هم کردن. سیاره‌های عطارد و زهره و زمین و مریخ رو سیاره‌های داخلی و سیاره‌های مشتری و زحل و اورانوس و نپتون رو سیاره‌های خارجی میگن و حد فاصل این دو توسط سیارک‌ها پر میشن.

وزارت دفاع ملی: ترکیه به حمایت از آذربایجان ادامه خواهد داد
بازدید : 163
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 13:43

یکی از نگرانی‌های من این بوده همیشه که کتاب‌هایی ک خوندم، درس‌هایی که با علاقه خوندم و ازشون نکته‌های زیادی یاد گرفتم، کلمات و اصطلاحات انگلیسی که خوندم رو نکنه فراموش کنم، واسه همین همیشه برنامه‌های مرور ویژه داشتم و خداروشکر خیلی خوب بودن،

بعد‌ها به این نتیجه رسیدم که خواه ناخواه آدم تاثیر خوندن یک کتاب رو تو خودش می‌بینه و بهتره با خوندنش لذت ببرم تا اینکه تو فکر این باشم که نکنه مطالب رو فراموش کنم، خب این باور خیلی کمک کرد ولی هنوز ترس از فراموش کردن زبان و مطالب مربوط به رشتم یا مثلا برخی کتاب‌های تاریخی که علاقه داشتم مثل جنگ جهانی و تاریخ ایران مونده بود.

برای زبان خودم رو توی محیط قرار دادم، یعنی پادکست و فیلم و سریال و جمله سازی و ... که به کمک مرور هم خیلی عالی شد، می‌موند بحث کتاب‌های مربوط به رشتم و کتاب‌های تاریخی،

امشب با دوستم در مورد چند تا چیز بحث میکردیم، متوجه شدم مطالبی که سال‌ها پیش خوندم تو ذهنم هست، به خوبی هم هست، با جزئیات و فقط باید شرایط فراهم بشه که مغز مطالب خونده شده رو بیرون بده و فراموشی چیزی که بهش علاقه داری اصلا ساده نیست و از این بابت خوشحالم و آرامش دارم، شب ساکتی رو می‌گذرونم، البته یک جا‌ی خودرو حامل کلی دختر با صدای آهنگ بلند رد شدن و جیغ زدن ک صدای همسایه‌ها در اومد و کار دخترا درست نبود ولی به نظر من این شادی اونا انرژی زیادی میده.

هری، تو یه جادوگری
بازدید : 157
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 13:43

از وقتی که تصمیم گرفتم بیام اینجا و برای دل خودم بنویسم، متوجه شدم حس خوبی بهم دست میده و هم چنین دو سه تا وبلاگ هم پیدا کردم که تقریبا شبیه من درون گرا بودن، حداقل یک زبان خارجی کار میکردند و اشتراک‌هایی بین سریال‌ها و کتاب‌های مورد علاقشون داشتم، به لیست وبلاگ‌های دوستان اضافه کردم اونا رو و منتظر هستم که پست‌هاشون رو ببینم، اینکه حس کنی هستن کسایی که تقریبا شبیه به خودت باشن حس خیلی خوبی میده.

امیدوارم بازم بتونم چنین افرادی پیدا کنم، هر چند ارتباطی ندارم باشون ولی چک میکنم پست‌هاشون رو.

هری، تو یه جادوگری
بازدید : 255
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 13:43

تقریبا میشه گفت امروز رو به خودم استراحت دادم و زیاد مطالعه نکردم، در حد یک ساعت و نیم فقط مطالعه داشتم اونم عمدتا زبان و خلاصه‌های مربوط به مهندسی شیمی‌بود،

بقیه روز رو چرت زدم و کمی‌PES بازی کردم، الان هم هوا تقریبا خنک شده و از توی خیابون هم صدای خاصی نمیاد و حس خوبی میده، اگه حوصله کنم صورتم رو اصلاح کنم خیلی خوب میشه.

روز‌ها دیر به دیر میگذره، این بخشش رو دوست دارم، به قول استیون‌هاوکینگ، برای یک نفر زمان به سرعت میگذره برای دیگری به سختی، و این مفهوم نسبیت است.

هری، تو یه جادوگری
بازدید : 129
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 17:38

وقتی صحبت از کنکور میشه واقعا فقط یاد ایامی‌می‌افتم که به زور مادرم منو بیدار میکرد از خواب، به زور و دعوا میخواست کاری کنه من بنشینم درس بخونم، من آدمی‌بودم که توی کلاس همه چیزو یاد می‌گرفتم و تقریبا نیازی به خوندن نداشتم، تو بهترین دبیرستان شهرم هم بودم ولی کارای مادرم واقعا رو اعصاب بود، با خودش اصلا فکر نمی‌کرد وقتی منو به این وضع بیدار کنه من با چه آرامشی بشینم درس بخونم مثلا؟!

حالا پنج سال گذشته، من هم همون سال دانشگاه دولتی رفتم هم رشته مورد علاقم رو خوندم هم کلی توش موفق بودم هم تموم شد دانشگاه و کم کم نزدیک به دوران سربازی هست، الان تازه مادرم پشیمون هست از کاراش و میگه همه چی تموم شده و الان دانشگاه رو رفتی و چقدر بیخودی اذیتت کردم.

امیدوارم من به شخصه اگر خواستم زمانی ازدواج کنم و صاحب فرزند بشم، قبلش مطالعاتی داشته باشم در مورد تربیت و ... که نه شرایط روحی سختی برای فرزندم به وجود بیارم نه پشیمون بشم از کارهایی که باهاش کردم.

وقتی پست چی در میزنه
بازدید : 175
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 17:38

بی صبرانه لحظه شماری میکنم برای روزی که بارون بباره، نمیدونم چرا بعضی‌ها روز بارونی رو به دلگیر بودن ربط میدن در حالی که به نظر من اصلا اینطور نیست.

روز بارونی واقعا خیلی بیشتر حال میده. من به شخصه ترجیح میدم هیچ روزی آفتاب نباشه ولی مدام بارون باشه، بوی نم و خاک. هوای تاریک تو صبح، باد خنک و نمناک، هیچی رو با این شرایط عوض نمی‌کنم.

وقتی پست چی در میزنه

تعداد صفحات : 2

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی